به پیچ و تاب تنت
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦِ ﺗﻨﮓ، ﻭﻋﺪﻩﯼ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﺗﻮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡ ﺧﻄﺮ ﻧﮑﻨﻢ؟...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦِ ﺗﻨﮓ، ﻭﻋﺪﻩﯼ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﺗﻮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡ ﺧﻄﺮ ﻧﮑﻨﻢ؟...
هر نالهٔ داغداران، فکر تقاص هزارانبس تیغها آبداران، در خیسیِ آستینند
ساقی عطش دارم…
«باز کن در را، دوچشمِ پرشراب آوردهام»از کتاب «میخانهٔ بیخواب» / انتشارات فصل پنجم
ایرج عارف را کشت
«میبينیام وقتی به مويم برف غم باشد»از کتاب «چمدان معطل» / انتشارات فصل پنجم
«کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد»از کتاب «قرار نشد» / انتشارات فصل پنجم
چگونه بیرون از خاکت، برویَم از خود، ایرانا؟
«من میروم جايی كه جای ديگری باشد از شانههای تو پناه بهتری باشد»از کتاب «آن روزها گفتم» / انتشارات نیماژ
در احوالات محمدعلی بهمنی
و آمدیم که عاشق شویم و درگذریمکه راز زندگی و مرگ آدمی این بود
«من نشستم بروی مِی بخری برگردی» از کتاب «چمدان معطل» / انتشارات فصل پنجم