۳ هفته پیش
چگونه بیرون از خاکت، برویَم از خود، ایرانا؟
وطن نباشی ویرانا بلا به دور از تو جانا
نکرده اهریمن ظلمی، چنان که با تو یارانا
تو قرنها با من مُردی، غمم زدودی، افسردی
مرا به نسیان نسپردی، فلاتِ برکت دامانا!
نمیتوانم، درکم کن، تو میتوانی ترکم کن
چگونه بیرون از خاکت، برویَم از خود، ایرانا؟
نوشتهام با خون، نامه کجا گذارد تأثیری
شکنجهام بر پیوندم، شکستنم بر پیمانا؟
«کوا بههار و زستانی؟ چه هاته سهر ئاوادانی؟
چه ماگه لیرا؟ بیوینه، خهم و پهژاره و گِریانا»
«مَنه آمان وئر ای غمخوار ، کی یاشلی گوزلر قان آغلار
منه سو گوندَر ای دلدار ، کی قالمیشام یانا یانا»*
اگرچه مشتی بیگانه، تو را بسازد ویرانه
دوباره جانت خواهم داد ،دوباره میسازم جانا
زمین من کو؟ آبم کو؟ درخشش تالابم کو؟
مظاهراتُ سلمیه، اخی و أختی عطشانا
*در ابیات ترکی و کُردی از دوستان عزیز؛ امیرحسین اللهیاری و جویا معروفی کمک گرفتم.