مطلبی در روزنامه همدلی بخوانید، دربارهٔ دست بردن محمدعلی فروغی در کلیات سعدی
فروغی چگونه ترتیب غزلیات شیخ اجل را بههم زد؟
مهدی فرجی (شاعر)
احتمالاً هرکدام از ما زمانی که داریم دیوان غزلیاتی کهن را میخوانیم از پسِ غزلی به غزلی دیگر برمیخوریم که احساس میکنیم ما را ناگاه از دوایر متحدالمرکز زبان و فضای شاعر، بیرون میاندازد.
بارها پیش آمده که ناگهان از غزلی با فرمی محکم و زیبا به شعری معمولی یا ضعیف برسیم و بالعکس. حال به تناسب شناخت یا الفت با شعر شاعر، طبیعتاً باید جا بخوریم و متعجب شویم. مگرنه اینکه هردو شعر، سرودۀ یک شاعر است؟
این موضوع، دیگر چنان به عادت ذهنی ما تبدیل شده که نهتنها توجهی به آن نمیکنیم، حتی به دلیلش نیز نمیاندیشیم.
اشکالی که مطرح شد، کم و بیش در اغلب دیوانهای شعر فارسی صادق است و آن به علت یک بنیان بسیار ساده اتفاق افتاده که همانا ترتیب انتشار غزلها بر حسب حروف الفبا است.
ترتیب غزلهای یک دیوان بر اساس حروف الفبا طرحی است برای یافتنِ سادهترِ غزلی احتمالی که ما به دنبالش میگردیم و اتفاقاً بسیاری اوقات به کمک ما مخاطبان آمده است. اما این ساده کردن مسئله، باعث بروز اشکالی چون آنچه در بالا توضیح دادیم شد. چه بسا ممکن است شاعر، غزلی را در دوران نوجوانی با ویژگیهای منحصر بهفرد آن دوران سروده و غزلی را در هشتاد سالگی و اوج پختگی آن دوران ساخته و پرداخته باشد، این ترتیبِ کنار هم گذاشتن، باعث اوج و فرود زبانی و مضمونی، عاطفی و روحی و شکلی و محتوایی، میان غزلها شده، اتفاقی را سبب میشود که بدان پرداختیم. درصورتیکه راههای دیگری نیز برای یافتن غزلی خاص وجود دارد که شرحش در این مقال نمیگنجد. جالب است بدانیم در برههای از شعر فارسی این ترتیب الفبایی تا بهجایی مهم و غیرقابل انکار شد که شاعران برای اینکه حرفی از حروف الفبا در دیوانشان مفقود نباشد، خود را ملزم به سرودن غزل با حرف انتهای بیتی میکردند که در دیوانشان وجود نداشت و این رسم در نسخهنویسی و بعدها چاپ دیوانهای قدما رواج پیدا کرد بهطوریکه امروزه بسیاری از دیوانها دیگر نشانی از نسخ اولیه ندارند و شده آنچه نباید میشده. امروزه هرچند همچنان ترتیب الفبایی در دیوانهای قدما رعایت میشود اما دیگر در کتابهای امروزیان، محلی از اعراب ندارد و شاعران، غزلها را هرکدام به سلیقه یا صلاحدید خود مرتب میکنند.
اما بحث ما از آنجا آغاز میشود که تا حدود نود سال پیش، نوعی تقسیمبندی خاص و غیرالفبایی در غزلیات سعدی وجود داشت که در اقدامی غیرمترقبه توسط «محمدعلی فروغی» (ذکاءالملک) به حروف الفبایی تبدیل شد و بدتر آنکه غزلیاتی که به زعم ایشان برای جوانان مناسب نبود در مجلدی جداگانه بهچاپ رسید. امروزه سالیان درازی است که حجم عظیمی از کتابهای «کلیات سعدی» در ایران همین کلیات چاپ فروغی است.
باری، پیش از چاپ «غزلهای فروغی»! غزلیات سعدی در چهار دسته یا سفینۀ جداگانه بهنامهای «طیبات»، «بدایع»، «خواتیم» و «غزلیات قدیم» تقسیمبندی شده بود و این احتمال وجود دارد که این شیوۀ تقسیمبندی، سلیقه و خواست خود سعدی است.
متأسفانه در این زمینه ما با نامی طرفیم که عظمتش در تراز قیاس، بین بزرگترین علمای عصر ما قرار میگیرد و او را خُرد نمیتوان انگاشت که به قول مولانا «گنج زری بود در این خاکدان».
با نگاه به زندگی سیاسی و اجتماعی «محمدعلی فروغی» میتوان دریافت که تخصص ایشان تصحیح متون نبوده است یا حداقل آنچنان فرصتی برای این کار نداشتهاند. البته در این ماجرا اقوال درگوشی از گذشتههای دور وجود دارد و حاکی از این است که هرکدام از بخشهایی که به تصحیح ایشان رسیده، با کمک ادیبی مسلط و متجرّب، پدید آمده یا حتی تمامت تصحیح را شخص دیگری انجام داده است. با اینحال، این مسئله هرچند بسیار مهم است به بحث ما کمک چندانی نمیکند و بیشتر در بررسی محتوایی تصحیحات بهکار میآید.
پیش از بررسیدنِ غزلها، نیمنگاهی به گلستان فروغی کنیم.
فروغی ابتدا در سال 1316 گلستان و بوستان تصحیح خویش را منتشر کرد و پس از آن از هرسو مورد تمجید و تعریف ادبا و منتقدین قرار گرفت و تصحیح او از گلستان را بهترین تصحیحی خواندند که تاکنون انتشار یافته است.
دکتر «عبدالعظیم قریب» دلیل مشوّش بودن و اختلاف بیش از حد نسخههای مختلف گلستان(پیش از تصحیح فروغی) را در این میداند که چون گلستان سالها پیش از مرگ سعدی تقریر یافته است، پس ممکن است خود سعدی در طول این سالیان دراز در متن، دست برده باشد و این نیز نامحتمل نیست.
عجب! پس این، دربارۀ غزلیات نیز میتواند صادق باشد، هرچند به صورت یک فرض.
بههر روی، انتشار نسخهای تر و تمیز از سعدی توسط ادیبی متنفذ چون فروغی، هرچند معیارهای تصحیح و البته نسخ بدل را مشخص نکرده بود و بیشتر ذوقی بهنظر میرسید، طبیعی است که مورد اقبال جامعه قرار گرفته باشد.
و اما «غزلهای سعدی» در تصحیح فروغی، سرنوشت عجیبی پیدا میکند. فروغی مدتی بعد دست به چاپ غزلیات سعدی میزند. چاپی که چه از نظر تصحیح و چه از نظر ترتیبِ کلیات «غزلیات سعدی» تماماً با آنچه پیش از آن، منتشر میشد متفاوت بود. خود فروغی در مقدمۀ غزلیات میگوید:
«ميتوان كليه آثار شيخ را به اين دو قسمت منقسم نمود: يكي موعظه و حكمت، ديگري مغازله و معاشقه. روشي كه ما در فراهم ساختن اين دو مجلد پيش گرفتيم مبني بر اين تقسيم است. بنابراين آنچه از غزليات و رباعيات و قطعات را كه صورت مغازله دارد، در يك مجلد گرد آورديم ..»
گذشته از اینکه با چه منطق و سلیقهای میتوان حکم به یک کاسه کردن بخشهای چهارگانۀ غزلیات داد، این نکته نیز جای سؤال دارد که مبنای قضاوت استاد در جداسازی و تقسیم غزلهای غیرعاشقانه چیست و اساساً عشق زمینی و آسمانی! را چگونه از هم تفکیک کردهاند؟
ایشان اشاره میکند: «كساني كه معتقدند اين تقسيمات از خود شيخ است، ممكن است اين تصرف ما را نپسندند، وليكن آنچه ما را بر اختيار اين روش برانگيخت اين بود كه يقين نميتوان داشت كه اين تقسيمات از خود شيخ باشد...»
گفتیم پیش از چاپ «غزلهای فروغی»! غزلیات سعدی در چهار دستۀ «طیبات»، «بدایع»، «خواتیم» و «غزلیات قدیم» تقسیمبندی شده بود. جناب فروغی میفرمایند نمیتوان یقین داشت که این تقسیمبندی از خود شیخ بوده باشد، اما اگر بود چه؟ ما میراثی تاریخی و بکر را خراب کردهایم.
تصور کنید مجسمهای تاریخی را که یک میراث بیبدیل است، به این بهانه که در موزه جا نمیشود خرد کنیم و در مکعبی شیشهای بریزیم تا مردم بتوانند در موزه آن را تماشا کنند.
موافقان کار فروغی، بر این عقیدهاند که او کلیات سعدی را برای استفادۀ عموم شکیلتر کرد و بدینسان راه نفوذ سعدی در جامعۀ ایرانی را هموارتر ساخت، اما مگرنه این است که پیش از آن در مکتبخانهها زبان فارسی را با گلستان به کودکان میآموختند و غزلهای سعدی اولین گزینۀ خوانندگان آواز در دورۀ قاجار بود؟
حال برای درک بیشتر موضوع، به معانی و دلایل این تقسیمبندی – که پیش از فروغی در تمام نسخ و چاپها وجود داشته است - میپردازم که تا حدّی روشنگر دلایل احتمالی آن تقسیمبندی قدیمی باشد.
# «طیّبات»
در لغت به معنی پاک و منزّه، و از قرار، جمعآورنده عقیده داشته است که این دسته از غزلیات، پاک و بیعیب هستند و سستی و غث و ثمین بر آنها مترتب نیست. بهراستی نیز چنین است و کمنقصترین غزلهای سعدی در این بخش آورده شده است.
# «بدایع»
دستۀ دوم در تقسیمبندی قدیمی غزلیات سعدی، «بدایع» است. در علل این نامگذاری اختلافاتی وجود دارد؛ بدایع به دو معنی در فرهنگ لغت معنا شده است؛ یکی «تازهها» و دیگری «ابتکارات». با مروری بر غزلهای بخش بدایع، میتوان دید که این غزلها نیز جزو بهترین غزلهای سعدی حتی شورانگیزترین غزلهای اوست:
«تو را سریست که با ما فرو نمیآید»
«سلسلۀ موی دوست حلقۀ دام بلاست»
«همه عمر برندارم سر از این خمار مستی»
«ای پیک پیخجسته که داری نشان دوست»
«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا» و...
نشان میدهد که در این تقسیمبندی «بدایع» دربرگیرندۀ نابترین غزلهای سعدی است که ترتیبدهندۀ دیوان آن را در این بخش از «طیبات» جدا کرده است، اما چرا؟
دو نظریه وجود دارد: یکی اینکه «بدایع» غزلهای اواخر عمر سعدی است و در معنی تازهها(بهلحاظ زمانی) در این تقسیمبندی قرار گرفته است و دیگر اینکه ترتیبدهندۀ دیوان ـ که ما هنوز قضاوت نکردهایم که کیست ـ غزلهای حاوی ابتکارات و نوآوریهای سعدی را در این دستهبندی قرار داده است. شیخ اجل خود، میگوید:
«گرت بدایع سعدی نباشد اندر بار/ به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری»
که گرهی از ابهام بالا باز نمیکند، اما یک نشانۀ واضح به ما میدهد که کلمۀ «بدایع» که سعدی خود بهکار برده است، نشانهای هرچند کوچک از نقض حرف «فروغی» است و ما را اندکی به پاسخ این سؤال که تقسیمبندی کار که بوده است، رهنمون میسازد.
ولی وجود نشانههایی چون این بیت:
«با جوانی سرخوش است این پیر بیتدبیر را/جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را»
یا عباراتی چون «پایم از قوت رفتار فرو خواهد ماند» یا این قول:
«ورم به لطف ندارد عجب که چون سعدی/غلام سعد ابوبکر سعد زنگی نیست»
که در هنگام حکومت سعد زنگی دوم سروده شده است، میتوان به این حدس نزدیک شد که حداقل بخشی از بدایع سعدی، غزلهای اواخر عمر سعدی است. با اینحال نزدیکی سبک میان غزلهای بدایع و طیبات نشان درستی از تقدم و تأخر یا دلیل اصلی جدایی میان این دو به ما نمیدهد، اما بعید بهنظر میرسد که این نام، برگرفته از تأخر زمانی باشد. خواهیم گفت چرا!
# «خواتیم»
بهوضوح نشان میدهد غزلیات دوران پیری سعدی است یا حداقل غزلیاتی که رنگ و بوی عشق شورانگیز جوانی را ندارند و در آنها عشق، رنگ و بوی شاخۀ عرفانی غزل فارسی را میدهد.
دردوران کهولت در غزلها، بیشتر از عرفان و اخلاقیات یا عشق روحانی و معنوی دم میزند. در این دوران اگر غزلهای عاشقانهای نیز وجود دارد حال و هوای شباب و بهتر است بگوییم عشق شورانگیز سعدی را ندارد.
# «غزلهای قدیم»
همانطور که از نامش پیداست غزلهای دوران جوانی سعدی است و ازنظر تکنیک و استحکام سخن به پای غزلهای طیبات و بدایع نمیرسد و این ظنّ را بیشتر تقویت میکند که تقسیمبندی غزلیات سعدی کار خود اوست، چه؛ بسیاری شاعران وجود دارند که بر تاریخ سروده شدن برخی غزلهایشان تأکید میورزند تا مخاطب را آگاه کنند که اگر ضعف یا حداقل ناپختگی زبانی در آنها وجود دارد، متعلق به زمان جوانی شاعر است.
لحن غزلیات قدیم که باید عاشقانه باشد گاهی حماسی و گاه شورانگیز است و این نکته مؤید این نظریه است که این غزلیات در دوره جوانی سعدی سروده شده است.
مثلاً غزل «سرمست درآمد از خرابات» یا «برآمد باد صبح و بوی نوروز» که در بقیه غزلیات سعدی نشان اندکی از این سیاق نوشتن موجود است.
اکنون تاحدّی متوجه شدیم که این بخش بخش کردن، گاه پیرو تقدم زمانی و گاه، بهدلیل افتراق سبکی و موضوعی بوده است، اما چرا سعدی غزلهای ضعیفتر خود را نیز در تقسیمبندی گنجانده است؟
دکتر جهانبخش نوروزی که در مقالهای مفصل به این موضوع پرداخته است مینویسد: «تقسیم غزلیات سعدی، به چهار دسته: طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم، بنابر ملاحظات دقیق فنی و روانی، به دست خود شیخ صورت گرفته و تغییر و در همریختن این نظم، کار هر کس که باشد، دخالت آشکار در دیوان شاعری بزرگ و کاری اشتباه و ناصواب است. شیخ با این کار، هم دهان خردهگیران را دوخته و هم پاسخی قاطع و هوشیارانه به منتقدان احتمالی اشعار خود داده است. همچنین دلیل سعدی در کنار نگذاشتن غرلیات قدیم از دیوان خود، این بوده که غزل به هر شکل و هیات و در هر پایه و مرتبهای که باشد، جوشیده از جان و روان شاعر و زادۀ دل و خاطر او، در لحظاتی ویژه و فراموش نشدنی است. پس شاعر نمیتواند آنها را فراموش کند و از کتاب خاطرات و زندگانی خود، کنار بگذارد.»در کیفیت کار فروغی در تصحیح سعدی داد سخن نتوانم داد که کار من نیست، ولی چرا فروغی ترتیب غزلهای سعدی را بههم زده است؟ این پرسش از آنرو حائز اهمیت است که اکنون و دهههاست که بیشترین چاپ از دیوان سعدی، همچنین منبع اغلب پژوهشگران در شعر سعدی، نیز مرجع ادب دوستان و مردمان عادی همین تصحیح فروغی است. غزلیاتی که فروغی گذشته از تصحیح ـ که مبحثی درازدامن داردـ آن را از نظمی که تا صدسال پیش برآن مترتب بود به فهرست الفبایی معمول در دیوانهای دیگر تغییر داد، همچنین غزلیات را به دو بخش عاشقانه و عارفانه تقسیمبندی کرد!فروغی در توجیه این کار میگوید: «این تقسیم که گذشته از این که به نظر ما تقسیمی طبیعی و منطقی است، این مزیت را هم دارد که اگر کسی معتقد باشد که خواندن اشعار مغازله برای کسانی که در آغاز جوانی هستند، مناسب نیست، میتواند جوانان را از مطالعۀ این مجلّد باز دارد و مجلد دیگر را بیدغدغۀ خاطر در دست آنان بگذارد.» در شخصیت اخلاقگرای فروغی شکّی نیست؛ ولی مگر مغازله و معاشقۀ غزلهای سعدی چه مغایرتی با اخلاق و آموزههای اخلاقیِ ستایش شدۀ او در گلستان و بوستان دارد؟ بگذریم که در عُرف جامعه نیز غزلهای عاشقانه سعدی عفیف و محجوبانه است.اما دلیل مهمی که میتوان با آن، حرف فروغی را نقض کرد و این تقسیمبندی را کار خود «سعدی» دانست، رجوع به مقدمهایست که «ابوبکر بیستون» چند دهه پس از سعدی نگاشته و پس از آن در اغلب نسخ، تا همین اواخر، ضمیمۀ دیوان شده است. «بیستون» که قریب به یقین محضر سعدی را درک کرده، در سال 726 یعنی حدوداً بین 31 تا 36سال بعد از مرگ سعدی در این مقدمه پس از شرحی درباره اینکه عدهای از او خواستهاند فهرستی ترتیب دهد تا یافتن غزلهای سعدی در دیوان او آسانتر شود، مینویسد:«بنده بر اثر اشارت ایشان، در مجموع طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم نظر کردم، بر همه بگذشتم چند نوبت مکرر، تا عاقبت بدان رسیدم...». از مطالعۀ مقدمۀ «بیستون» بهنظر میرسد که چند دهه بعد از مرگ سعدی نیز این تقسیمبندی از قبل وجود داشته است و البته اهالی شیراز پس از مرگ سعدی «ابوبکر» را مرجع معتمدی در سعدیشناسی میدانستهاند.
از سعدی که گلستان و بوستان را به دقت در بابهای منظم تقسیم کرده و حتی خود با قلم خویش نگاشته و کتاب کرده است، این تقسیمبندی هیچ بعید نیست. از سعدی نسخههایی موجود است که مسلم شده به قلم خود اوست.
دیگر چه از این واضحتر که او در بخش طیبات میگوید:«آن چه رفتارست و قامت وان چه گفتار و قیامت/ چند خواهی گفت سعدی طیبات آخر ندارد؟»
دکتر غلامحسین یوسفی که خود، دست در کار تصحیحی از غزلیات سعدی دار فانی را وداع گفت، مینویسد: «چون نسخههای قدیم ـ چنان که پیش از این گفته شدـ به ترتیب الفبایی نیست و واقعیت نیز مقتضی آن است که شاعر آثار خود را به ترتیب الفبایی قوافی نمیسراید، بنابراین، در تصحیح غزلهای سعدی، با توجه به نسخههای مورد نظر، این سوال پیش میآید که برای توالی غزلها چه ترتیبی باید قایل شد؟ تتبعِ فراوان و مقایسههای مصحح، سرانجام به این نتیجه رسید که فقط ازاین حیث نسخهای را که درمیان قدیمترین و جامعترین آنهاست؛ یعنی غزلهای بیشتری را دربر دارد، ملاک قرار دهد و آن نسخۀ «آ» (آستان قدس رضوی، مورخ766هـ.ق) است که به اصطلاح «اجمع اقدم» نسخههاست... غزلهای سعدی در نسخههای قدیم که مورد استفادۀ مصحح بوده، به طیبات، بدایع، خواتیم تقسیم شده... دراینجا نیز همان تقسیمات رعایت شده است.»
میتوان با نهایت احترام و ادب گفت جناب فروغی در بههم زدن ترتیب غزلیات، دچار سهو شده است یا در خوشبینانهترین حال، کوتهذوقی کردهاند. دو ایراد عمده که در بههم زدن ترتیب قدیمی غزلیات به فروغی وارد است یکی همان تقسیم غزلیات به شیوۀ ذوق اخلاقی خود به عاشقانه و عارفانه است و دیگری در یک کاسه ریختن بخشهایی است که با احتمال قوی میتوان تأیید کرد که تقسیم قدیمی آن، کار خود سعدی بوده است.
با وصف آنچه گفته شد، چه دلیلی وجود دارد که غزلیات سعدی را به مانند غزلیات سایر شاعران (تقسیمبندی حروفی از الف تا ی) ترتیب داد، وقتی احتمال میرود سعدی خود، جمعآورنده و ترتیبدهندۀ این چهار بخش از دیوان خود بوده و صلاح دیده تا بدینگونه منتظر شود؟
مگر نمیتوان دربارۀ غزلیات سعدی این استثنا را قایل شد وقتی که سعدی خود، برچنین ترتیبی پایبند بوده است؟
نکته اینجاست که این روش، ظاهراً مورد اعتراض استادان ادبیات و ادبای بزرگ عصر، همچون علامه قزوینی، استاد بدیعالزمان فروزانفر، استاد همایی، استاد مجتبی مینوی و دیگران نیز قرار نگرفته است. چرا؟
شاید بتوان دلیل آن را نفوذ فروغی در بنیان نوین فرهنگ و ادبیات ایران که ناخواسته شامل استادان نامبرده نیز میشده جستوجو کرد، تا حدی که پس از مرگ ایشان نیز کسی سخن به انتقاد این معنی نگشوده است.
البته ناگفته نماند که بخشی از این ترتیب حروفی و اقبال عوام عادتزدۀ جامعه به چاپ فروغی، میتواند ریشه در غفلت و سهلانگاری یا حتی احترام به شخصیت فروغی توسط ناشران نیز داشته باشد. نقل است که در زمان زنده بودن فروغی، محمدحسن علمی مدیر انتشارات علمی، حالا به هر دلیل ـ که میتواند هشدار ادیبی آگاه به او باشدـ برای چاپ کلیات سعدی به شیوۀ قدیم از او کسب اجازه کرده و در مقدمه آورده است:«به صوابدید معظم له، بنابراین گذاشتیم که ترتیب اجزای مختلف کلیات را همان قسم که از قدیم معمول بوده و مردم به آن معتادند، رعایت کنیم.» اما این کلیات و دیوانهای بعد مورد اقبال جامعه قرار نگرفت و هنوز که هنوز است بیش از نود درصد نسخههای منتشر شده از کلیات سعدی همان تصحیح فروغی است. باز به نحو و سبک جملات علمی بنگرید.
اینهمه مربوط به شکل و ساختار ظاهری نسخۀ چاپ شدۀ غزلیات سعدی بود و همانطور که گفته شد، بحث محتوایی تصحیح، در این مقال نمیگنجد و نیازمند سلسله مقالات درازدامنی است، هرچند نمونههایی از مقایسه تصحیح فروغی و یوسفی دیدهام که مفصلاً میتوان آن را بسط داد.
در نادیده گرفتن بخش مضمونیِ تصحیح فروغی، احتمالاً سؤالی در ذهن مخاطب شکل میگیرد و آن این است که کدام تصحیح سعدی را مطالعه کنیم؟
به راحتی میتوان گفت دربارۀ گلستان و بوستان تصحیح فروغی تصحیح خوبی است و البته جنابان یوسفی و خطیب رهبر نیز در اینباره کارهای ارزشمندی انجام دادهاند، ولی در کتاب غزلیات، متأسفانه باتوجه به اینکه تصحیح استاد یوسفی نیمهکاره ماند و قسمتی از آن توسط همکاران وی ـ که مدعی هستند از روی فیشهای ایشان این کار را انجام دادهاندـ به اتمام رسید، نمیتوان نظری قطعی داد، چه آنکه در بعضی غزلها، حتی بیتها، تصحیح فروغی مستدلتر و زیباتر است و در برخی دیگر تصحیح یوسفی به حقیقت غزل سعدی نزدیکتر. هرچند پس از چاپ تصحیح یوسفی، بدگوییها و قضاوتهای نابهجا باعث شد در دورهای، این کتاب چاپ مجدد نشود، تصحیح یوسفی هرچند در مقابل غزلیات جاافتاده در ذهن مردم و گاه تغییرات ذوقی فروغی (که حتی نسخه بدلها را پانوشت نکرده است) که باعث زیباتر شدن برخی عبارات شده، عقل سلیم به من میگوید نسخۀ چاپ یوسفی ارجح است و یکی از دلایل آن، دسترسی به نسخ قدیمیتر و بیشتری است که نسبت به فروغی داشته است.
نسخههای دیگری نیز موجود است که بر پایۀ همان تقسیمبندی سعدی، پیش و پس از فروغی چاپ شده که یکی از بهترین آنها کلیات سعدی موسوم به «سعدی ادب» است که با مقدمه «اقبال آشتیانی» در همان حدود زمانی یعنی سالهای 1316 یا 1317 منتشر شده است و جدیداً توسط ناشری بازنشر شد که برای احتراز از شائبۀ تبلیغ، نامی از آن نمیبرم.
پس متأسفانه این یعنی هنوز تصحیحی مستدل و قابل رجوع و ارجاع و متذوقانه و جذاب از سعدی منتشر نشده است که واجد تمام شرایط یک تصحیح خوب باشد. این کار یک شخص نیست، باری است عظیم که امیدوارم روزی گروهی از دانشمندان ادبیات فارسی با تقابل نسخ معتبر بدان دست پیدا کنند.