بستن پیکان به اسب مسابقه
۳ سال پیش
ماهنامه شماره 8 مجله وزن دنیا در تحلیل شعرهای سنتی اخوان در ارغنون

بستن پیکان به اسب مسابقه

 

کتمان نمی‌‌توانم کرد که من نیز چون بسیاری از فارسی زبانان «مهدی اخوان ثالث» را ابتدا با اشعار نیمایی‌‌ اش شناختم و اکنون نیز سال‌ها میگذرد و همچنان نه تنها شاهکارهای او که بهترین شعرهای بعد از «نیما» را نیز اشعار نیمایی اخوان می‌ دانم.

اما در یک نگاه کلی به آثار «اخوان» اولین شاخصه ای که نظر هر خواننده تحلیلگری را جلب میکند، استواری کلام امید و جای پای محکمی است که او در شعر کلاسیک ما دارد و به این اعتبار نه تنها میتوان  نماینده جریان اصیل شعر نو دانست، که «اخوان» نماد نوعی آرکاییسم میانه رو در دهه هایی است که سیر شتابناک و تندروانه تجدد با مضمون کلیِ زیرپانهادن یکسره سنت به مخاطب معرفی میشد و گاه چنان در این شیب نامتوازن گرفتار بود که ندانم کاریهای شاعرانی چون خود «نیما» و «هوشنگ ایرانی» و «رویایی» را فراروی هنرمندانه از قید و بند اصول تکراری زبان میدانستند.

باری، چنان که درباره «اخوان» می دانیم، دلبستگی عمیق و تدقیق راستین او در متون کهن ادب فارسی است که کم و بیش در آن نسل از شاگردان «نیما» کمیاب و گذشته از استثنائاتی، نایاب است.

در میان کسانی که بر قله ای ادبی پس از «نیما» در شعر نو ایستادند، تقریبا کسی را نمی‌یابیم که دست امتحان به سرایش شعر در قوالب کهن نیازموده باشد. «فروغ»، «شاملو»، «سهراب» و دیگران هرکدام اقلاً یک دفتر در شعر کلاسیک دارند که راستی چنگی به دل نمیزنند.

اما «اخوان» در این بین از بقیه هم پرکارتر و هم به نظر مسلط تر است. شعرهای سنتی «اخوان» اکنون در دفترارغنون گرد آمده است و شامل غزل‌ها، قصاید، قطعات و رباعیات اوست.

چیزی که در مواجهه با غزلیات امید در دفتر ارغنون میتوان دریافت، دلبستگی اوست به غزل بازگشتی، چیزی که میتوان آن را غزل خراباتی به جا مانده از دوران افول سبک عراقی نامید.

گرایش «اخوان» به مضامین پرکاربرد این سبک غزل‌سرایی ازجمله شرح حالات مستی و بی خبری و وصف مقامات درویشی و بی نیازی آن قسم از غزل‌های نوعراقی را شامل میشود که اسلاف عراقی در دوره افول، در خراسان قدیم به اصطلاح خراسانیان فغانیه اش میگفتند و برایش ارزش هنری قائل نبودند.

در یک نظر اجمالی میتوان به قیاس، اشعار «اخوان» و دوست و همنشین دیرینش «عماد خراسانی» را در یک دسته طبقه بندی کرد، با این تفاوت آشکار که سوز و عطوفت غزل «عماد» از نوعی دیگر است و کمتر از «اخوان» در گیر و دار خراسانی ماندن مانده است.

تاثیر شگرف «شهریار» بر غزل‌های امید به طرز پیدایی حکایت از نفوذ «شهریار» در عاشقانه سرایان هم‌دوره اش از جمله «عماد» و «شهریار» دارد.

«اخوان» هرچند در اشعار سنتی خویش چیز نوی به شعر فارسی اضافه نکرده است و بیشتر آنچه در این قوالب میسراید بویی از تازگی نبرده است، ولی از لحاظی آنقدر شایان اهمیت است که اگر گفته نشود پازلی بسیار مهم در پروسه تغییرات و دگرگونی های فکری و عقیدتی در شعر دهه های میانی سده اخیر گم مینماید.

اما این وجه اهمیت چیست و چه ربطی به شعر سنتی «امید» دارد؟

«اخوان» علاوه بر سرودن عادت داشته است که بنویسد و غالبا موخره های قابل توجه و پر اهمیتی در کتاب‌هایش به جای مقدمه وجود دارد که اگر نگوییم مهمترین، قطعا از پر اهمیت ترین نوشته هایی است که درباره آن دوران پرفراز و نشیب میتوان در آن نکاتی یافت. حتی آنچه او اینجا و آنجا مثلا مقدمه ای بر کتاب «عماد» یا «بدعت ها و بدایع نیما» نوشته از متون قابل استناد این دوره است.

 

مثلا درموخره ای درباره سبک هندی و تلاش های شاعران برای به دست دادن ایده های نو مینویسد یا در مقدمه ای بر کتاب «عماد خراسانی» دلایل رجحان غزل بر دیگر قالب‌ها را ذکر میکند و الحق که خوب مینویسد.

دغدغه روشن «اخوان» در مؤخرۀ «ارغنون» یک چیز است؛ من شاعر کهنه نیستم! کاملاً مشخص است که روی صحبت «اخوان» در این متن تقریبا بلند که گاهی از وسواس اصرار بر این دغدغه، به تکرار و سپس ایطاء میکشد، با نوآورانی است که او را شاعر نیمایی نمیدانستند یا حداقل او را شاعری سنت زده میشماردند.

 

 

 

 

هرقدر این نکته که تهمت سنت گرایی با تعبیر واپسگرایی چیزی در حد دشنام تلقی میشده و اولین حربه مخالفان سنت برای کوبیدن رقیبان بوده است واضح است، دقیقا عکس آن نیز به همین شدت مصداق دارد.

 

نمونه اش دعوای سنت و تجدد میان هواداران نیما از جمله احمد شاملو و امثال حمیدی شیرازی و رعدی آزرخشی است. اخوان که خود را میراث دار نیما میداند لازم است هرطور شده از تهمت تحجر مبرا شود.

این وسواس در کلام اخوان را از مؤخرۀ ارغنون شاهد میآورم:

«با توجه به تاریخ ذیل هرتکه درخواهید یافت که بسیاری از قطعات ارغنون کار ایام نوجوانی و غزلگویی و ابتدای هوای شعر و شاعریست، بسیاری دیگر هم خاصه قطعات اخوانیات - برای من جنبۀ عاطفی و افای وظیفۀ انسانی را دارد... حتی در حد «تفنن» که چشم اندازی وسیع از منازل زندگیست و از این قبیل، و هنوز هم من یحتما از این گونه «تفننات»  دارم و احیاناً خواهم داشت.»

کلمۀ «تفنن» که توسط خود «اخوان» درشت و داخل گیومه آمده نشان از تاکید او بر نکته ای دارد که ذکرش رفت.

در جای جای متن باز هم تاکید بر «تفنن» بودن شعرهای «ارغنون» دارد اما جایی که کمی خیالش از تبری از تهمت راحت میشود نمیتواند کتمان کند که چقدر دلبستۀ شعرهای سنتی خود است.
او در ادامه آن گونه که شیوۀ سخن راندن اوست؛ فصیح و بلیغ به کار دفاع از شعر سنتی سرودن در این روزگار برمی آید هرچند بسیار محتاط و در پردۀ مثال:
«
اصولا این درست نیست که قالب را ما نمودار اصلی اثر و تعیین کننده قطعی در چند و چون شعر و هنر بدانیم ، به نظر من هیچ اشکالی ندارد که کسی شعر بگوید و در قالب قصیده باشد ،غزل باشد و... .قوالب محضا برای کسانی مطرح است و برای کسانی تاثیر قطعی تعیین کننده دارد که خود همه چیزشان قالبی است ،آنها که شعری دارند به هر نحوی که شایسته تر است و بهتر و جمال جولان قریحه شان در آن بیشتر شعر خود را میگویند... وانگهی و نتیجه و شیوه ای که نیما پیشنهاد کرده نیز از نظر کلی خود یکی از قوالب شعری است که پیشنهاد شده ، یعنی همانطور که ما غزل داریم ،مثنوی داریم، رباعی داریم و چه و چه ها ،

همچنان قالب کشف و ابتکار نیمایی هم داریم ، این هم نوعی است از قوالبی که به شعر ما عرضه شده...

ای بسا فردا کسانی بیایند و قوالب و شکل های بیانی دیگر و بهتری بیابند و عرضه کنند همچنان که خود نیما این کار را کرد نسبت به گذشته.

آیا میشود شاعری در این روزگار خود را در بست دچار محدودیت های قوالب کلاسیک کند؟شما دلتان با این رضایت میدهد؟

و من جواب میدهم، من به این شکل فکر نمیکنم.مسئله این نیست که بنده بخواهم یا نخواهم. نکته عمده و اصلی این است به نظر من، که وقتی کسی آزادی و رهائی را شناخت و حتی یک لحظه با آزادی انس و خو گرفت و دانست و توانست ازاد بود اصلا دیگر برایش غیر طبیعی میشود که خودش را تصنما دربست در قید و بند بیندازد.

در مسافرت امروزی نمیشود با گاری یا کجاوه یا دلیجان رفت فلان جانمیشود

یعنی اگر کسی کاری دارد ،شور و شتابی دارد ،به یقین از وسایل بهتر و سریع تر امروزی استفاده میکند. ولی مسلما اسب از اصالت خودش نیفتاده .اسب همچنان اسب است .

به خوبی هنوز آن شکل زیبا و شمایل نجیب و باشکوه ، آن قد و بالا و راه و رفتار را دارد و چه بسا مواقعی هست که آدم حظ میکند که اسب سواری کند...

و تازه بگذرم بعضی جاها هست که جز با اسب نمیشود به آنجا سفر کرد.

مقصود اینکه تمام مرکب های قوالب میتوانند زنده و زیبا باشند.»

اما اخوان باز «امید»وار و محتاط از کارهای شیوۀ سنتی خود دفاع میکند:

«و من گاهی فکر کرده ام که ان کار های به شیوه ی قدمائی خودم را نمیبایدم به هیچ وجه کار غیر اصلی بدانم چون هر کلامی برای خودش اقتضائی دارد و گیرم امروز پسندم عوض شده باشد ،آن گذشته و قدیم جزو تاریخ زندگی من است و جزئی از وجود پیشین من منتهی امروز کمتر آن حال و هوا را دارم.»

تاکید مجدد اخوان بر اینکه از شیوۀ سرایش گذشته فاصله گرفته است ما را با فضای نقد و شلختگی نقدها و ایرادها آشنا میکند.

فشار این درگیری میان متجددان و سنت گرایان نه از جانب نوآوران که از طرف سنت گرایان نیز بر اخوان وارد شده است، او میگوید که در شیراز برای شعرخوانی در دانشگاه برای جوانان دعوت بوده و شعرهای نو خویش را خوانده است اما شب بعد که به محفل سنت گرایان رفته است شعری «کهن اسلوب» خوانده است:
«... اگر فراموش نکرده باشم اسمشان آقای صدرنیا بود، ایشان که ظاهرا مرا مسؤول قسمتی از شعرهای کج وکولۀ نو مطبوعات میدانست یا لااقل گویندۀ مقداری از آثار نیمایی شیوه میشناختند و همین چند لحظه پیش در انجمن سالخوردان قطعۀ مفصلی «کهن اسلوب»، خیلی هم کهن از من شنیده بودند، ،هسته در گوشم گفتند یک نسخه از ان قطعه برایشان بنویسم، که گفتم بچشم، و بعدگفتند «می دانی آقاجان این طور شعرها می ماند.» یعنی نه آن کج و کوله های نیمایی تو.»

آیا میشود به این نتیجه رسید که اخوان با انتشار ارغنون درنهایت تصمیم گرفته است در میانه بایستد؟ آیا او در این به قول خود «تفنن» ها چیزی جز دلبستگی به خاطرات یافته و مصمم به چاپ آن شده است؟

یا آیا اخوان که نمیتواند خاطرۀ اسب و دلیجان را به فراموشی بسپارد و درضمن به مسافرت با وسیلۀ روز - مصلاً ماشین پیکان - نیاز دارد در نهایت تصمیم میگیرد پیکان را به اسب ببندد؟

آنچه واضح است همانطور که گفتم امروزه اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان، او را با شعرهای نو اش میشناسند و زمان به بیشتر شعرهای کتاب ارعنون مجال چرخیدن و دهان به دهان شدن نداده است . با نیم نگاهی به غزلهای موفق آن دوران، چون شهریار و عماد و رهی و سیمین و بعدها نیستانی و منزوی و همچنین مقایسه اجمالی شعرهای ارغنون با آنها و حتی با شعرهای نیمایی خود او، میتوان دانست که دفاع شل و ول اخوان در این مؤخره چندان بی دلیل نیست و از شناخت مناسب شاعر از احوال روزگار خود سرچشمه میگیرد.

دیدگاه‌ها