انتقام از خویش
۱ روز پیش
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

انتقام از خویش

سرشناسم کرد تا حدی که او بشناسدم

عمری او را با کمانی در کمین می‌خواستم

خود به تاوان چه چیز از خویش کین می‌خواستم؟

شعر من احسنت‌گویان بر زبان‌ها گشت و من

یک نفر بود از دهانش آفرین می‌خواستم

سرشناسم کرد تا حدی که او بشناسدم

من کی از شعر اعتباری بیش از این می‌خواستم؟

بیتی از من خواند، گفت اکنون به عشق ایمان بیار

از قضا وقتی پیمبر شد که دین می‌خواستم

در خیالش صید، من بودم ولی من فرصت

از گریبان می‌دری تا آستین می‌خواستم

من شراب دُردناکِ «دیشبش انگور» را

فارغ از صبر «برآرد اربعین»* می‌خواستم

در سرابی یافتم آبی که مستم می‌کند

این من از آیینهٔ آیینه‌بین می‌خواستم

مهدی فرجی/ آبان 1404

*که ای صوفی شراب آن‌گه شود صاف

که در شیشه برآرد اربعینی

حافظ

دیدگاه‌ها