از کتاب «میخانۀ بیخواب» / انتشارات فصل پنجم
آهو ندیدهای که بدانی فرار چیست
صحرا نبودهای که بفهمی شکار چیست
باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد
دریا نرفتهای بچشی آبشار چیست
پیش من از مزاحمت بادها نگو
طوفان نخوردهای که بفهمی قرار چیست
هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد
یکبار هم سوال نکردی بهار چیست
در خلوتت به عاقبتم فکر کردهای؟
خُب...کیفر صنوبرِ بیبرگو بار چیست؟
روزی قرار شد برسیم آخرش به هم
حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟
مهدی فرجی
دیدگاهها
عاااااالی مثل همیشه
پاسخ دهید
سلام
همیشه ازخوندن اشعارتون لذت میبرم
پاسخ دهید
روزی قرار شد برسیم آخرش به هم
حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟
عالییییییییییییییییییییییی
پاسخ دهید
سلام استاد
میدونم اشعارم خوب نیست ولی دوست داشتم نظرتون رو هر چند کوتاه بگید بهم در مورد اشعارم...مثلا بگید اب در هاون نکوب ...یا خوبه بیشتر تلاش کنم...
نمیدونم استاد ..
من 23سالمه و حقوق میخونم ببخشید که بی پرده حرف زدم لطفا نظرمو به نمایش نزارید..
یا علی گرانمایه ی صمیمی
پاسخ دهید
عالی. بیت اخر به تنهایی یک شعر کامل است .
پاسخ دهید
چشمان من با شعر های تو هر روز خیس و بارانیست، تو از انتهای دل من مینویسی،
پاسخ دهید
از تب عشق نرنجیده که در باران است......
چیدن شاخه ی گلهای سحر آسان است.....
آرمان شهر من آنجاست که حالی پرسیم.....
غافل از درد هم ای ساغی غم نادان است.......
تقدیم به استاد عزیز
پاسخ دهید