قصیده میساخت امّا هیچ شباهت به قصائد پیشینیان نداشت، صاحب سبک بود:
در همه عضوم مخیری پی بوسه
از سرم اینک بگیر بوسه بزن تا…
روی و لبم هردو نیک درخور بوسند
این من و اینک تو یا ببوس لبم یا…
گفتمش ای ترک ترک این سخنانگوی
بسکن ازین غمز و رمز و عشوه و ایما
جدا از هنجارگریزی نحوی و نوشتاری، قاآنی شعرهایی از او وجود دارد که گمان نمیکنم پیش و پس از او در نوآوریهای زبانی کسی همتراز آن آثار در بَدَویتِ فطری جنون و شوریدگی روح کلمات، چنین جسورانه فرو رفته باشد.
میتوان با قدری تسامح(نسبت به زمان زیست شاعر) به نظارۀ چندصدایی بودن و سپیدخوانی سطور بالا نشست و از پیشرو بودن او لذت برد.
گذشته از اینها کاریزمای شکوهمند او در میان شاعران بیانعطافِ آن زمان، اجازه نمیداد لب به بدگویی او بگشایند و نوگرایی او را ضعف تألیف یا به قول خودشان سستنظمی قلمداد کنند، هرچند اگر این نیز نبود، قاآنی دهان آنان را با خلق شگفتی حاصل از رستاخیز کلمات میدوخت. محتمل است که این کاریزما حاصل همین توانایی فطری و ذاتی او در شعر بوده که بسیاری از اُدبای روزگار را مسحور خویش گردانده بود.
به قول احمد خاتمی در تاریخ ادبیات دوره بازگشت:
«او …چشم بندی میکند و در نظم و ترکیب این کلمات جادویی به نظر مینماید.»
این گفتۀ خاتمی بیراه نیست، هر بار که شعر او را میخوانم گمانم قویتر میشود که جادوی قاآنی همین فضای اُبژکتیو چنان غیرقطعی و در نتیجه، پویاست که عقربۀ لذت «دویدن پی مضمون» را در مخاطب به نقطۀ قرمز سرعت میرساند.
فضای داینامیک اثرش حتی وقتی دارد دربارۀ حادثهای چون عاشورا که هزاران بار در شرح آن سخن رانده شده شعر میگوید، خواننده را همراه خود به آخرین حرف قصیده میکشاند:
بارد چه؟
خون!
که؟
دیده
چه سان؟
روز و شب!
چرا؟
از غم
کدام غم؟
غم سلطان کربلا!
نامش چه بُد؟
حسین!
ز نسل که؟
از علی!
مامش که بود؟
فاطمه!
جدش که؟
مصطفی
چون شد؟
شهید شد!
به کجا؟
دشت ماریه
کی؟
عاشر محرم!
پنهان؟
نه،بر ملا
شب کشته شد؟
نه، روز
چه هنگام؟
وقت ظهر
شد از گلو بریده سرش؟
نی،نی، از قفا!…
قاآنی سپس در ادامه این ابیات میسراید:
خنجر برید حنجر او را نکرد شرم؟
کرد…از چه پس برید؟ نپذرفت از او قضا
بهر چه؟ بهر آنکه شود خلق را شفیع
شرط شفاعتش چه بود؟ نوحه و بکا
و در انتها از خدا میخواهد که او را مورد مرحمت قرار دهد که در عزای امام حسین شعری سروده است:
گبر این ستم کند؟ نه! یهود و مجوس؟ نه
هندو؟ نه! بت پرست؟ نه! فریاد از این جفا
«قاآنی» است قایل این شعرها؟ بلی
خواهد چه؟ رحمت. از که؟ ز حق! کی؟ صف جزا
بهنظر من میتوان او را تجلی آرمانهای نوگرایان پس از حافظ تا دورۀ رجوع (نامی که نگارنده برای دورۀ موسوم به بازگشت پیشنهاد میکنم) دانست و حیف که جز قصیدههای مدحی بیشمار و تعدادی قطعه، در قالبهای دیگر چون غزل طبع نیازموده است. همین پافشاری او به قصیده و تعلق خاطر «فروغی بسطامی» مایۀ رقابت و بده بستان لفظی پیرامون برتری غزل یا قصیده میان آن دو نفر در مجامع ادبی بوده است.
میرزا حبیب قاآنی از طنز در کلام به شیوهای چنان دلچسب استفاده میکند که خواننده بدون متوجه شدن تغییر لحن او به وجدی دست مییابد که میباید.
در طعن و کنایه به زهد ریایی اِبایی از کسی ندارد و این در سرتاسر آثارش مشهود است:
الا تدارک ماه صیام بایدکرد
خلاف عادت شرب مدام باید کرد
به مصلحت دو سه روزی نماز باید خواند
ز می قعود و به تقوی قیام بایدکرد…
ز می کشان به صراحت گریز باید جست
به زاهدان به ضرورت سلام بایدکرد
در مکالمۀ آن دو نفر که لکنت زبان دارند، کلمات همانطور که بیان میشوند، در شعر جاری میگردند:
مَمَن هم گُگُنگم مِمِثل توتوتو…
ولی دلیل پنهان ماندن چنین استعداد شگرفی چیست؟
قاآنی شیرازی در دورهای از ادبیات فارسی ظهور کرد که تقلید و تکرار، شاعران را به مسیری حداقل سیصدسال پیش از آن بازگردانده بود.
در حقیقت این دوره را میتوان دورۀ شاعریِ ادیبان دانست تا شاعران!
ادیبان، به بهانۀ سست شدن زبان در سبک هندی، عامدانه سعی در القاء مسیر گذشتگان کردند و البته فتحعلیشاه به سودای تقلید شکوه دربار سامانی و غزنوی به تقلید اینان دامن زد.
قاآنی بهدلیل مدایحی که در وصف شاهان و صاحبمنصبان قاجار دارد، طی دوران پهلوی مورد بیمهری منتقدین ادبی قرار گرفت و گفتمان غالب، وی را از چشم و نظر مردم دور داشت. این جریان، تنها شامل منتقدین مدرن نبود، ادیبان بزرگ دانشگاه نیز چندان روی خوش به هنر شاعریِ وی نشان نمیدادند.
نقلی در کتاب «آینهدان» از دکتر رستگار فسایی آوردهام که بازخواندن چند جملهاش را لازم میبینم:
-«هیچکس به خود زحمت پرسیدن این سؤال را نمیدهد که چرا باید افراطگرایانه «اجتماعیات» نامعمول و مهجور قاآنی را مورد توجه قرار داد ولی از هنر، زیباییها، طبع روان و…غافل ماند؟»
-«ظلمی که به قاآنی رفته است این است که ما با معیارهای اجتماعی و باورهای امروزی سراغ هنرمندان زمان گذشته میرویم و بی آنکه راز محبوبیت و قبول هنری و فرهنگی این شاعران را در دوران زندگی آنان کشف کنیم و بر اساس آن به آنها احترام ببخشیم.»
تصحیح دو اشتباه احتمالی دربارۀ قاآنی:
اشتباه اول:
امروزه بسیاری گمان میبرند که قاآنی در حرم شاهعبدالعظیم مدفون است و وجود نوشتهای روی مرمر در این زیارتگاه است حال آنکه مرحوم «احمد سهیلی خوانساری» پژوهشگر برجسته قرن اخیر با دلایل متقن معتقد است که قبر قاآنی در «امامزاده سید ولی» در نزدیکی بازار تهران واقع است.
ایشان در شماره دهم مجله یغما مینویسد:
«مرحوم استاد عبرت[نایینی] و ملکالادب صبوری[اصفهانی] که در مدفن قاآنی تحقیقاتی کرده بودند مزار حکیم را در امامزاده سید ولی میدانستند و هرگاه به حریم آن میرسیدند، به شادی روان حکیم، سورۀ فاتحه میخواندند.»
سهیلی خوانساری سپس عکس پیرمردی را منتشر کرده که در آن زمان هشتاد و هفت سال داشته و از خُدام امامزاده زید بوده است. این پیرمرد معمّم جای قبر قاآنی در امامزاده سید ولی را میشناخته و به سهیلی نشان میدهد و میگوید در اواخر دوره احمدشاه، امامزاده را تعمیر کردند و برخی از قبور از جمله قبر قاآنی پایمال گشت. بر روی این قبر سنگ مرمری قرار داشته که تصویر وی بر آن حک شده بوده است.
سپس مرحوم خوانساری میگوید بهنظر میرسد که این قولها صحیح است زیرا خانۀ «اعتضادالسلطنه» که قاآنی در زیرزمین آن درگذشت، نزدیک این امامزاده است.
اشتباه دوم:
در قرن گذشته تصویری قلیان به دست از او منتشر شده که گاه روی کتابهای وی هم رفته است و بدتر اینکه مجسمههایی نیز با توجه به چهرۀ این عکس ساخته شده است.
با استناد به پژوهش استاد «سهیلی خوانساری» در مجله یغما تصویری که به نام او معروف است به ظنّ قوی عکس «یغمای جندقی» است.
ایشان تأکید میکند که بنا به اقرار خود قاآنی در اشعارش، او آبلهرو بوده و قامتی کوتاه داشته است.
یغمایی از مرحوم کمالی نقل میکند که او از «خرّم» شاعر دوره رجوع شنیده است که او مردی تنومند با مو و محاسن خضاب شده و این با تصویری که به قاآنی منتسب است بسیار تفاوت دارد.
در انتها با بازگشت به سطور ابتداییِ این جستار، باید گفت خوانش آثار قاآنی با دیدی خالی از قضاوت، هرچند مخالفت برخی صاحبنظران را برمیانگیزد، برای نسل امروز، به سبب تدقیق در نوآوریها و مرور شگفتیهای زبانی او پسندیده است.