از کتاب میخانۀ بیخواب / انتشارات فصل پنجم
این مستهای بیسر و پا را جواب کن
امشب شب مناست، مرا انتخاب کن
مهمان من تمامی این و پای من
قلیان و چای مشتریان را حساب کن
تمثال شاعرانۀ درویش را بکَن
عکس مرا به سینۀ دیوار قاب کن
هی قهوهچی! ستاره به قلیان من بریز
جای زغال، روشنش از آفتاب کن
انگورهای تازۀ عشقی که داشتم
در خمرههای کهنه بخوابان، شراب کن
از خوان آهوان بده ظرفی که تشنهام
ماهیچۀ فرشته برایم کباب کن
از نشئه خلسهای بده، از سُکر؛ جرعهای
افیون و مِی بیار، بساز و خراب کن
دستم تهی است هرچه برایم گذاشتی
با خندههای مشتریانت حساب کن
مهدی فرجی
دیدگاهها
مهدي نگاه شاعرانه تو چيز ديگريست
اما بيا و قصه ي ما را كتاب كن
درمانده بر سياهي شب تشنه ي توام
خواهي بپرس حال مرا يا جواب كن
تو ميروي ميان جمع و رها ميكني غمت
من تا سحر التماسم : اي قرص خواب كن!
فرقست ميان اتش و اب اينكه بديهي است
خود از ميان اين دو مرا انتخاب كن!!!!
پاسخ دهید
تمثال شاعرانهءدرویش را بکن
عکس مرا به سینهءدیوار قاب کن
واقعا لطيف و زيباست . خسته نباشيد ...
پاسخ دهید
موفق باشید...خیلی خوب بود!
پاسخ دهید
Mamnoon
پاسخ دهید