اندیشیدن به مادهتاریخ، برای من میرسد به یکی از جذابترین مادهتاریخهای ادبیات دورهٔ بازگشت. هجویهای که شاعری برای شیخی ساخته بود.
ماجرای مادهتاریخ یغمای جندقی برای منار مسجد شاه سمنان! حکایت شیرینی است.
درباره منار که توضیحی لازم نیست گمانم. یک چیز دراز و حجیم است که از زمان باستان در معماری اغلب اقوام شکلی از آن وجود دارد. ولی قبل از شرح آن حکایت، برای کسانی که نمیدانند مادهتاریخ چیست، باید توضیحی بدهم.
هرکدام از حروف الفبا در حساب ابجد نمایانگر عددی هستند. مثلاً «الف» مساوی یک، «ب» دو، «ی» ده تا «غ» که مساوی هزار است.
قدما برای اینکه تاریخی ثبت شود و از خاطر نرود(بعدها برای شگون که سندی برایش ندارم و تنها جزو شنیدههای من است) عبارتی یا مصراعی را میساختند که جمع حروف مساوی تاریخ خاص بود.
مشهورترین مثالهای تاریخیاش «الخیر فی ما وقع» که جمعش میشود 1148 که تاریخ بهتخت نشستن نادرشاه بود. حدس میزنم که «میرزا مهدیخان استرآبادی» برایش درآورده، هرچند بهنام نادرشاه تمام کرده است و عوام آنرا ساختهٔ نادر میدانند.
یا عبارت سردرِ «مجلس شورای ملی» که «عدل مظفر» بود و میشود 1342 قمری یعنی سال صدور فرمان مشروطیت.
میبینید که چهقدر جالب است.
اما ساختن مادهتاریخ بهنظم، کاری بسیار دشوارتر است، مثلاً مادهتاریخ بنای آرامگاه خیام را اینگونه درآوردهاند:
«راز دل و دین ز قبر خیام طلب» = 1313
القصه؛ حسین نخجوانی گردآورندهٔ کتاب «موادالتواریخ» در تعریف مادهتاریخ نوشته است:
«فن ماده تاریخ از ظرائف فنون شعریّه است و اغلب آنرا جزو صنایع مستظرفه مانند موسیقی و نقاشی و امثال آنها دانستهاند و مربوط است به حساب ابجد یا حساب جمل و در زمانهای بسیار قدیم نزدیک به اوایل اسلام به حساب ابجد یعنی با حروف مقطعه تاریخ گفتن معمول بود. بعداً حساب جمل در میان شعرا و ادباء عرب و عجم جاری و معمول گردیده و عمده شیوع آن از قرن پنجم هجری بوده است. بعضی اسامی و اشارات و محاسبات نجومی را در زمان قدیم بیشتر بحساب جمل بکار میبردند…
لیکن برای هر حرف از حروف ابجد که عددی قائل شدهاند و حساب جمل را تشکیل داده چنانچه “بدرالدین محمد ابونصر فراهی” [در نصابالصبیان] گفته است:
یگان یگان شمر «ابجد» حروف تا «حطی»
چنانچه از «کلمن» عشرعشر تا «سعفص»
پس آنگه از «قرشت» تا «ضظغ» شمر صدصد
دل از حساب جمل شد تمام مستخلص»
تاکنون با حروف ابجد و نفس پیدا شدن ماده تاریخ آشنا شدیم.
گفتیم که یک مصرع بهتر از خود تاریخ به حافظه سپرده میشد. از اینجا چشم شاعرانی که در هجو دست داشتند، برق زد.
هجوی که مادهتاریخ هم باشد، چه شود!
مثلاً تراب کاشانی که با یک شاعر عنادی داشت در تاریخ مرگ او گفت(از نام بردن معذورم):
«آن فلان … آخری را داد!» و هنوز ورد زبان است.
برویم سر یغما و منار مسجد شاه سمنان که هیچگاه در آن نماز نخواندند و رسماً مسجد نیست.
شخصی به نام «ستوده» که ظاهراً شیخی بوده، مناری برای بر مسجد میسازد و از یغما میخواهد که مادهتاریخ اتمامش را بنویسد. شاعر این کار را انجام میدهد و بانی پولی را با بیاحترامی پرت میکند.
چه جرأتی!
یغما نیز دلگیر از این کار ناستوده، هجو آبداری میسازد که «چنان که افتد و دانی» تا ابدالدهر مردم «ستوده» را با این تاریخ بهیاد میآورند و طرف بدنامی این مصرع را نتوانست هیچگاه برطرف کند. هرچند ما با پایان آن هجویهٔ آبدار کار داریم ولی چنین شروع میشود:
ايا «ستوده افندی» که میبباید رید
به گاه موعظه و درس و بحث بر دهنت
تو را چهکار که مسجد بنا کنی و منار
که ذکر خیر بود یادگار در زَمنت
وجوه فطر و زکات و ذخیرههای دگر
که حاصل است ز مال یتیم و بیوهزنت
هزار مصرف واجب برای آن دارم
بدار گوش که حالی کنم به یک سخنت…
که هم به موقع خود صرف گردد این تنخواه
هم انبساط کند دل تهی ز هر حَزنت
شراب و شمع و کمرچین و برگ و ساز بخر
سبیل فرما بر اهل و آل و انجمنت…
(مفصل است تا اینجا که):
امیدوار چنانم که این بنای شگرف
به سر خراب کند کردگار ذوالمننت…
زمن تمنّیِ تاریخ طرح آن کردی
که شاعری تو و تاریخ گفتن است فنت
به چشم و سر، بلی این خدمت آنچنان بکنم
که تا قیامت هم گور باد و هم کفنت
به روزگار همی تا بود ز مسجد نام
«همان منار که کردی بنا به … زنت»
که منار هنوز پابرجاست و قدیمیهای سمنان آن را با همین مادهتاریخ بهیاد دارند.
امروزه من از بازماندگان فن مادهتاریخ کسی را جز «بنای کاشانی» نمیشناسم البته که در جوانان هم دوست عزیزم «بهمن بنیهاشمی» نیز مادهتاریخ مینوشت و ظاهراً بدین فن تبحر دارد.
بههرحال سنتی در آستانهٔ نابودیست، ولی ممکن است بگویند «که چه؟» یا «الان چه کاربردی دارد؟»
اگر اینگونه باشد میتوان گفت چرا باوجود اینهمه ظروف سرامیک و چینی و… چرا هنوز ظروف مسی و سفالی برای ما هیجانانگیز است؟
اگر بخواهیم علتی هنری برای حفظ مادهتاریخ بیاوریم، شایسته است که بحث افلاطون دربارهٔ زیبایی را پیش بکشیم.
افلاطون میگوید: «زیبا دشوار است». نتیجتاً مادهتاریخ هم از جهت دشواری، اثری ویژه میشود.
هنر در دورهٔ تاریخی نقش معجزه در دنیای اسطوره را داشته است.
همانطور که معجزه، حس عجز در مخاطب را برمیانگیخته و نشان حقانیت پیامبران قلمداد میشده است در عالم واقع هم هنرهای دشوار چنین نقشی را ایفا میکردهاند و دشواری بخش جدایی ناپذیر هنر بوده است و هنرمند را از غیرهنرمند تفکیک میکرده است. امروزه در تمام ابعاد هنر از معماری و نقاشی و موسیقی گرفته تا همین هنرهای زبانی، مدرنیسم سعی در گرفتن شکوه از هنر دارد تا آن را حتیالإمکان در دسترس نگه دارد.
در پایان برای ارجداشت آخرین بازماندگان «فن»، فراموش نکنم که از استاد رجبعلیزاده «بنا کاشانی» نیز مادهتاریخ بگذارم که هنوز در قید حیات است و حافظ این سنت کهن:
در مرگ استاد گلچین معانی:
رفت گلچین از گلستان جهان(1422)
که تنها یکی از مادهتاریخهای هنرمندانهٔ ایشان است.
روایت مادهتاریخ، از شکل گرفتن تا اوج آن در دوران قاجار و البته فرود و فراموشی آن با پایان یافتن دورهٔ رجوع(بازگشت) ادبی، آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است، هرچند یک دو منبع چون «موادالتواریخ» نخجوانی - همانگونه که ذکرش رفت - از منابع خوب در زمینهٔ ثبت مادهتاریخهاست.
دیدگاهها
ماده تاریخ حتما به سال قمری حساب میشه!؟
پاسخ دهید
قدما به سال شمسی حساب میکردنن. ولی الزامی به تاریخ قمری نیست.
پاسخ دهید
چقدر عالی و کامل توضیح دادید استاد. من تا به الان از این هنر اگاه نبودم ولی شما مشتاقم کردید که بیشتر راجع بهش تحقیق کنم👏🏼👏🏼 ممنونم
پاسخ دهید