بر شانه‌ى تو
۳ سال پیش
«بر شانه‌‌ی تو صبح سحر برنخاستن»
غزل منتشر نشده

بر شانه‌‌ی تو صبح سحر برنخاستن

چيزيست چون پرندگى و پر نخواستن

تا شانه‌هاى چون تو زنى هست نيستم

حلاجِ بد سليقگىِ سر نخواستن

در خصلت كدام درخت است، بى‌خزان

پيراهنى ز برگ سبک‌تر نخواستن

اى شب‌روِ كوير به سوى سراب صبح!

نا آشنا به سيرىِ ديگر نخواستن

می‌خوانمت به خويش بدون گريزگاه

عقل است و خيرخواه‌تر از شَر نخواستن

چشمت دروغگوست! بياموز بعد از اين

تمرين خواستن نكند در نخواستن

موسايىِ تو عامل فرعونى من‌است

معجز كن اى تفرعُن "باور نخواستن"

دیدگاه‌ها