۳ سال پیش
«نه سراغی، نه سلامی! خبری میخواهم»
از کتاب میخانۀ بیخواب / انتشارات فصل پنجم
از کتاب میخانۀ بیخواب / انتشارات فصل پنجم
نه سراغی، نه سلامی...خبری میخواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری میخواهم
خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری میخواهم؟
در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری میخواهم
بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری میخواهم
سر به راهم تو مرا سر به هوا میخواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری میخواهم
چشم در شوق تو بیدارتری میطلبم
دلِ در دام تو افتاده تری میخواهم
در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بیتو خشکیدم و لطف تبری میخواهم
دیدگاهها
این غزل هم عالی بود.همیشه از خوندن غزل هاتون لذت می برم.خیلی متشکر.
پاسخ دهید
عالی بود جناب فرجی
پاسخ دهید
از واج ارایی و مراعات النظیر و تشخیص و تشبیه و هر چی بوده به زیبایی استفاده کردین، درک این همه زیبایی دل می خواد قربان،
رحم کنین !!!
دل در دام تو افتاده تری می خواهم
پاسخ دهید