آیا ادبیات می‌تواند شاعری مانند سعدی بیافریند؟
۲ ماه پیش
راه بعید شاعر شدن

این نوشتهٔ کوتاه- که با معیار این فضا بلند است- برای نوجویانی نوشته شده که به دنبال «شاعر خوب» شدنند، پس اگر حوصله ندارید بگذرید.

پاسخِ آن پرسش بالا از ابتدا مشخص است و طبیعتاً نیت این نوشته جواب دادن به سؤالی بدین سادگی - که یک جواب بیشتر ندارد- نیست.

یک زمان تی.اس.الیوت گفت که ادبیات نمی‌تواند یک دانته و یک شکسپیر دیگر تولید کند(نقل به مضمون). دربارهٔ سعدی و حافظ نیز همین جمله صدق می‌کند اما غرض از مطرح کردن این سؤال، پاسخ واضحش نیست. ما از همین پاسخ وارد چند سؤال دیگر می‌شویم که لاجرم آن سؤالات و جواب‌هایش مهم‌تر از سؤال اول است.

دست کم فرضیهٔ «بازتولید یک سعدی» می‌تواند ما را وادارد در عالم خیال گمان کنیم که فرمول «صبر بسیار» ممکن است که «مادر گیتی» را مجاب کند مانند او «بزاید»، اما برای تخیل نیز باید توقعمان را از انسان مدرن امروزی از «حد» «سخندانی» خیلی پایین بیاوریم. پایین‌تر، پایین‌تر؛ همین‌جا؛ «غزلسرای خوب».

همین نیز رؤیایی‌ست که قرن‌ها بسیاری را در پی «سعدی» و «حافظ» بودن کشانده است.

یک شاعر برای سعدی بودن در غزل، اگر تمام عمر در سعدی بگردد نهایتاً موفق به بازتولید یک نسخهٔ دست‌دوم از «سعدی» و «حافظ» خواهد شد. نمونه؟ بسیارند مانند «جامی»، «امیرخسرو»، «وصال شیرازی»، «فروغی بسطامی»، «شهریار» و…

گفتیم که فرض می‌کنیم می‌خواهیم سعدی و حافظ «دیگر»ی خلق کنیم. یعنی یک نسخهٔ اورجینال که شکوهش به اندازهٔ سعدی باشد، یا در ذهن و زبان فارسی‌زبانان به قدر و منزلت «حافظ» برسد. پس باید پا را از اینان فراتر گذاشت و «چگونه سعدی شدن» سعدی را بررسید. آن‌هم نه به این سودا که این هدف، شدنی و قطعی‌ست. با این هدف که «به قدر وسع» بکوشیم. آرزو عیب نیست. جوان و پیر هم ندارد.

پس نخست باید دانست که سعدی چگونه سعدی شد و یا حافظ چه کرد که حافظ شد نه این‌که -فقط- در خود آنان دنبالشان گشت.

در مثل مناقشه نیست؛ برای پروردن یک سرو کاشمر، باید بدانیم این دانه در چه شرایطی و در کدام خاک و با کدام شرایط آب و هوایی سرو کاشمر شده است. گمانم منظورم را خوب رسانده باشم.

پیش از سعدی شعر فارسی مانند چشمه‌ساری از میان خاک‌ها، سنگ‌ها، کوه‌ها و دشت‌هایی گذشت تا از طریق قلاع اسماعیلی به شیراز رسید و درست در زمان مناسب و وقت مناسب، بستر مناسب آن‌جا منتظر بود تا پهنه‌ای بگسترد که آن را به دریایی بزرگ مبدل کند.

نخستین جرقه‌های «سعدی شدن» را در قرن ششم «سنایی غزنوی» و «انوری» زدند. غزل رازآلود سنایی و غزل کم‌پیرایه و سوزناک انوری را می‌شود نقطهٔ آغازی بر این سلسلهٔ طولانی دانست. در این مجمل، فرصت آن نیست که بازگردیم و به چگونگی «انوری شدن» انوری یا «سنایی شدن» سنایی برسیم. هم دکتر سیروس شمیسا در «سیر غزل در شعر فارسی» و هم دکتر حمیدیان در «سعدی در غزل» بستر این تحولات را بررسی و نقشه‌کشی کرده‌اند. ما این‌جا می‌خواهیم بر این گزارهٔ مهم تأکید کنیم که ابتدا باید سعدی را در سرچشمه جست. گذشته از این‌که سعدی در سیستم دانش کهن آموزش دیده بود، لازم است که شعر شاعران کلاسیک عرب از «امرؤالقیس» تا «مُتنَبّی» را نیز بخوانیم. دیگر نکته، در یک صندوقچه نهفته است که شوربختانه، قفل محکمی دارد؛ «خاقانی شروانی». وقتی خوب عربی کهن آموختیم، تازه باید به فارسیِ سراسر هنرِ تقلیدناپذیر خاقانی هم مسلط شویم. ردپای خاقانی در غزل‌های حافظ و سعدی به‌قدری واضح است که نمی‌توانیم راه میانبری که از او نگذرد بجوییم. البته که در راه آرزوی پروردن سرو کاشمرمان می‌توانیم به یک «بونسای» گلخانه‌ای قانع شویم و کنار بکشیم. اما آرزوی محال ما حداقل در تخیل، از همان صندوقچهٔ گوهر، صفا می‌گیرد. اکنون اگر پذیرفتیم که سرو خیال ما دارد به‌شکوه می‌رسد، یک کار دیگر مانده که بدون آن، «سعدی شدن» ممکن نیست. سی‌سال باید سفر کنیم. با هزاران نفر از «بازرگانی در کیش» تا «مرد پاکیزه‌بوم در اقصای روم»، از «مردان خدا» تا «اوباش» بنشینیم و برخیزیم. البته اگر سودای سلفی‌گرفتن با «شیخ مرشد؛ شهاب» یا «ابوالفرج جوزی» نداشته باشیم.

گمان کنم سرو در خیال دارد شکل می‌گیرد. اکنون وقت آن است که گوشی را کنار بگذاریم و به این فکر کنیم که شکوه و اصالت، ساختنی نیست، پروردنی‌ست. باید مطالعه کنیم، باید بعد از این‌که آثار گذشتگان را مو به مو خواندیم، انواع ادبی و فرم‌های هنری را نیز با ذوق و حوصله دنبال کنیم. هیچ اثر هنری باشکوهی در دنیا وجود ندارد که اتفاقی خلق شده باشد. هرچند هنر مدرن با غوغا و پروپاگاندا در راستای حذف شکوه از ادب و هنر تلاش می‌کند، نباید مرعوب شکل‌های نامرتب ابلهانه شد و نباید فراموش کرد که اصالت لاجرم، شکوه و شکوه نیز اصالت را سبب می‌شود.

مهدی فرجی

پانوشت: تصویر فوق، قدیمی‌ترین نگاره‌ای‌ست که از سعدی وجود دارد و نمی‌دانم که چه زمانی کشیده شده و اکنون کجاست.

دیدگاه‌ها


محمد شریف صادقی

درود بر استاد مهدی فرجی عزیز و بزرگوار. مطلب به جا و درستی بود. من گاهی می‌نشینم در جمعی صحبت می کنم و یک عده می‌گویند فلانی شما چقدر کتاب خواندی یا چقدر میروی ته توی فلان چیز را در می آوری! می‌گویم برادر من، من اتفاقا خیلی تنبل بوده ام و یکصدم آن مقداری که برای شاعر خوب شدن لازم است را نخوانده ام و هنوز در بدیهیات موسیقی شعر - روان بودن شعر در وهله اول و خالی بودن از ثقل تلفظ - دست و پا می‌زنم. البته سلیقهٔ بی حوصله و ساده و مختصر پسند مخاطب شعر قرن 21 و شاعرانی که به ابتذال و بی تشبیه و بی استعاره و بی صنعت بودن شعرشان افتخار میکنند(!) و می گویند شعر ما «امروزین» است مصیبت عظمای دیگریست. سعدی و عطار و حافظ پیش کش.اگر امروزه یک نفر به تاثیر تاریخی عراقی و خواجوی کرمانی هم در غزل پیدا شود باید کلاهمان را هوا بیندازیم. همین فروغی بسطامی با اینکه شعرش «امضا» ندارد بعد از دو قرن هنوز اشعارش در افواه مخاطبین شعر جاریست. الان همه میگویند «شعرت را امضا دار کن!» من هم میگویم: برادر من شما اول یاد بگیر شعر خوب و موثر بگویی بعد روی عناصر سبکی خاص به صورت موازی کار کن و متمایز شو! وگرنه شعر بی امضای فروغی بسطامی صد شرف دارد به این شعر های امضاداری که...
شرمنده بابت طولانی بودن کلام من شخص پرحرفی هستم و تشکر مجدد بابت مطلب عالی شما.

پاسخ دهید

Mrm

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

بسیار عالی.

پاسخ دهید