از کتاب «قرار نشد» / انتشارات فصل پنجم
چیزی نگو، دزدانه و شیرین تماشا کن
بنشین و مثلِ دختری سنگین تماشا کن
یک کاروانِ خیسِ ابریشم همین حالا
از زیر چشمَم رفت سمت چین، تماشا کن!
بر شانه ات نگذاشتم سر، با خودم گفتم:
آن قلّه ها را از همین پایین تماشا کن
آن آبشاری را که از قوس کمرگاهش
جاریست نافرمان و بی تمکین تماشا کن
مردِ خدا را هر اذان صبح در کافه
ای چشم های کافرِ بی دین! تماشا کن
«من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور...»
من قرنها رنجم در این تضمین تماشا کن
چون بشکنم عکسِ تو در هر تکّه ام پیداست
باور نداری بشکن و بنشین تماشا کن!
مهدی فرجی
دیدگاهها
واقعا دستتون درد نکنه استاد چقدر خوبه شعرهای شما واقعا حالم رو خوب میکنه خدا رو شکر که هستید استاد
پاسخ دهید
یکی از بهترین شعر هایی بود که تا به حال خونده بودم بخصوص بیت اول وآخرش
پاسخ دهید
هنوزم هستند کسانی که با خوندن شعراشون لذت سر تا سر وجودمون رو می گیره....
همیشه شعراتون رو دوست دارم.قلمتان سبز
در پناه حق پیروز و سر بلند باشید
پاسخ دهید
خیلی عالی
اشعارتون بسیار روح نوازند.
لذت می برم
پایدار باشید
پاسخ دهید
بنشینم به تماشای غزل تا چه شود؟
بنگرم مصرع یک با دو هم اندازه شود؟
او شکسته است مرا لیک نگاهم نکند،
پس ولش کن تو بخوان شعر دلم تازه شود،
پاسخ دهید
شعرهاتون خیلی زیبا هستن....
موفق باشین..
پاسخ دهید
بسیار لذت بردم به ویژه از اون تضمین زیبا و چفت وبستهایی که دست وپا کرده بودین و از احترام و نجابتی که در ستایش معشوق به خرج داده بودین
حالا یاطبق اصول اخلاقی و نگاه شخصی ویا تربیت وفرهنگ اسلامی وشرقی من همیشه از لفافه و پرده پوشی در اشعار عاشقانه خیییلی بیش از پرده دری و نگاه ایروتیک و امثالهم ,لذت میبرم و برام بسیار تخیل برانگیزتر و اغناکننده تر و زیباتره
ممنونم .
پاسخ دهید
عاشق شعراتونم
کلی کتابو کار دارم ازتون
پاسخ دهید
شرط مجنونی ما بود؟ بیا مجنونم
روز و شب با همگان و،ولی دلخونم
تو بیا فاصله مگذار میان من و تو
من به افسانه (ما) بسی افسونم
جز تحسین نمیشه کاری کرد . زیبا
پاسخ دهید
درود به اینهمه لطافت، تو خیلی خوبی مهدی فرجی خیلی خوبی ، مواظب خودت باش
پاسخ دهید
مثل همیشه ... عالی
پاسخ دهید