فاصله‌ نسل من و سایه
۳ سال پیش
 اهمیت و نقش هوشنگ ابتهاج در غزل معاصر و میزان تاثیر او بر نسل امروز 

مهدی فرجی در مصاحبه با ایبنا:
سایه در واقع حکم واسطه را دارد؛ یعنی کسی که غزل دیروز و امروز را به هم پیوند می‌دهد.

البته خود سایه نه یک غزل‌سرای سنتی است و نه یک غزل‌سرای امروزی. همان‌طور که گفتم بیش‌تر به یک گذر می‌ماند. اما در مقایسه با شاعران نسل خودش یا مشخصا با شهریار می‌شود ادعا کرد که شعر سایه شعر فاخرتری است.

شعر شهریار نرمش‌ها و انعطاف‌های زبانی‌ای دارد که شعر سایه فاقد آن است. از این بابت شاید خود من شعر شهریار را ترجیح بدهم. اما در اساس شعر سایه شعری سالم‌تر است و پایبندتر به اصول شعر کلاسیک.

شهریار ولی خطر بیشتری دارد و هر وقت که جنون شاعری سراغ او می‌رود از آن استقبال می‌کند. از این بابت بافت شعر شهریار به مراتب چالش‌پذیرتر است و افت و خیز بیشتری دارد. مثلا گاهی غزل را خیلی با فخامت شروع می‌کند و ادامه می‌دهد اما ناگهان جنونش سرریز می‌شود و غزل را به راهی دیگر می‌کشاند. نمونه‌ی بارزش همان غزل معروف «تا کی به انتظار گذاری به زاری‌ام ؟» است که یکهو در نیمه‌های غزل می‌گوید: «گفتی هوای لاله‌عذاران ری خوش است/ پنداشتی که بوالهوس لاله‌‌زاری‌ام ؟». یعنی در اوج فخامت که روی لبه تیغ راه می‌روید یکهو شهریار شما را هُل می‌دهد به سمت یک انعطاف زبانی.

البته شاید هم یک‌سری اسم این اتفاق را ضعف زبانی بگذارند اما من این‌طور فکر نمی‌کنم.

شاعر مجموعه شعر «میخانه‌ی بی‌خواب» در مقایسه‌ی رفتار زبانی سایه و شهریار توضیح داد: اما سایه ابدا مثل شهریار رفتار نمی‌کند. با همان یکدستی و فخامت که کار را شروع می‌کند هم کار را به پایان می‌رساند. شما بازیگوشی و جنون خاصی را نمی‌بیند در شعر او. هر بیت‌ را در اوج فخامت به دیگری پیوند می‌زند و به سرانجام می‌رساند.

به یاد دارم که یک روز دکتر شفیعی کدکنی در پاسخ پرسشی به من گفتند: «سایه بوطیقای زبان حافظ را به زبان امروز درآورده است».

او هم‌چنین درباره مقایسه حافظ با سایه نیز اضافه کرد: دلایل زیادی به تحقق اتفاقی چون حافظ کمک کرده است. معنا و مفهوم شعر حافظ و شکل زبانی او بوده که حافظ را به عرش برده است. جدای از این‌ها موقعیت زمانی حافظ یک موقعیت خاص است و از این بابت او را در شاعران ردیفِ خودش ممتاز می‌کند.

سایه نیز از لحاظ زبانی بسیار حافظ را تکرار کرده است و شاید هم به قول دکتر شفیعی بوطیقای شعر حافظ را به زبان امروز درآورده است. البته از جانبِ خیلی از مسائل دیگر شعر سایه تکرار حافظ نیست، بلکه شعر کاملا منحصر به فرد شخص خود اوست.

شاعر مجموعه شعر «قرار نشد» که بر پیشانی یکی از غزل‌های مشهور خود نیز مطلع معروفِ «وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی/ تا با تو بگویم غم شب‌های جدایی» اثر سایه را داردف درباره دریافت و درونی کردن موسیقی در شعر سایه افزود: این مطلع بی‌تردید یکی از مهم‌ترین و زیباترین مطلع‌هایی است که راه غزل امروز را باز کرده و برای من بسیار مهم است. چند تا نمونه بیشتر نداریم، یکی از شهریار و دیگری از منزوی و یکی هم منوچهر نیستانی و همین مطلع از سایه. به این بیت که نگاه می‌کنید به عنوان شروع یک غزل، می‌بینید که چقدر از نظر موسیقایی کامل و تمام است. یعنی چنان شکل پیوند واژگان و ادای کلمات راحت و با دستگاه صوتی هماهنگ است که شما ابتدا متوجه صدای خودتان می‌شوید و تازه بعد از آن است که به معنای بیت می‌رسید. این از آشنایی و تبحر سایه بر مو‌سیقی نشان دارد.

من قصد تعریف کردن از او را ندارم. هم‌چنان که اول بحث هم گفتم شهریار برای من شاعر محبوب‌تری است تا آقای سایه. یعنی خودم را علاقه‌مند به ایشان نمی‌دانم یا از سمتی دیگر منتقد ایشان هم نیستم. اما از نظر ذوقی شک نکنید که پیوند کلام سایه با موسیقی از تمام شاعران هم عصر خودش بیشتر است.با همه‌ی علاقه‌ای که به شهریار دارم باید بگویم که او تا این اندازه به هم‌نشینی کلمات وسواس نشان نمی‌داد.

فرجی درباره‌ی ظرافت و دقت سایه به آهنگ واژگان و نظام چینشِ کلمات در قالب خاطره‌ای اضافه کرد: یادم هست که یک روز با خود جناب سایه نشسته بودیم و در مورد غزلی از حافظ صحبت می‌کردیم، موضوع بحث‌مان هم‌نشینی دو کلمه در آن غزل بود. آنجا آقای سایه چنان دقیق و ظریف دربار‌ه‌ی علت آن هم‌نشینی نظر داد که من متوجه شدم برای سایه بیشتر هم‌نشینی موسیقایی کلمات مهم است تا معنا.

برنده سیمرغ بلورین جشنواره بین المللی شعر فجر در سال 86، درباره ارتباط و تاثیر‌گذاری سایه بر شاعران نسل خود نیز توضیح داد: واقعیت این است که نسل ما آن‌طور که باید به سایه نزدیک نشده است. دلایل زیادی هم در این مسئله دخیل است. یکی از آنها دغدغه‌های سیاسی و اجتماعیِ متفاوت نسل ما و نسل سایه است. یعنی ما آنقدر از فضایی که سایه در آن جوانی‌اش را گذرانده یا همین فضایی فکری‌یی که اکنون ایشان در آن به سر می‌برد دور شده‌ایم که دیگر اتصال این دو نگره و طرز فکر تقریبا محال به نظر می‌رسد. فاصله‌ی این دو نسل خیلی زیاد است. ضمن اینکه بعد از سایه یک سری دیگر از غزل‌سراهایی آمدند و از نظر ویژگی‌های زبانی نوآوری‌هایی هم داشتند که به مراتب برای نسل من جالب‌تر و دلنشین‌تر از شعر سایه بودند. مثل حسین منزوی یا بهمنی یا حتی قیصر امین‌پور. اما آنچه ما را از سایه دور می‌کند شالوده فکری متفاوت او با نسل ماست. و البته طبیعی هم هست، یعنی شما نمی‌توانید از اساس جریانات 28 مرداد را با مشغولیات فکری و فضای اجتماعی-سیاسیِ نسل ما مقایسه کنید. دو جهانِ کاملا متفاوت وجدا از هم‌اند.

فرجی در ادامه سخنانش پیرامون گسست و فاصله‌ی بین نسل خود و نسل شاعرانی از قبیل سایه اضافه کرد: یکی از مسائلی که من انتظار داشتم جناب آقای ابتهاج در نظر داشته باشند این بود که خودشان جوان‌ها را فرا بخوانند. چرا که به نظر من حلقه‌ی گم‌شده‌ی غزل امروز ما همین «فخامت» است. چیزی که به شدت فقدان‌اش حس می‌شود و دارد نسل ما را به نوعی ابتذال در زبان می‌کشاند. می‌بینیم که هرکسی دارد اشکال مختلف غزل را برای خودش درست می‌کند و هرکاری که دلش می‌خواهد می‌کند. سایه می‌توانست با فراخواندن جوان‌ها خیلی به این مسئله کمک کند. البته جناب ابتهاج بنا به ویژگی‌های اخلاقی‌شان زیاد علاقه‌مند به مراوده با جوان‌ها نیستند. البته سن‌شان هم همین‌طور اقتضا می‌کند، من از طرفی هم بهشان حق می‌دهم. سی-چهل سال فاصله گرفتن از فضای شعر و حاضر نبودن در بطن جریانات شعری و هم‌چنین سن بالایشان امکان این ارتباط را به او نداده است. با این حال من و چند تا از دوستان دیگرم همیشه سعی کردیم به او نزدیک بشویم و از تجربه‌هایشان استفاده بکنیم.

این غزل‌سرای جوان در پایان نیز به خبر بستری شدن سایه در بیمارستان کُلن واکنش نشان داد و گفت: اتفاقا من چند روز پیش که با دخترشان صحبت می‌کردم گفتند حال آقای سایه رو به بهبود است. آرزوی تندرستی برایشان دارم و امیدوارم که هرچه سریع‌تر به سلامت کامل برسند.

مهدی فرجی، متولد 1358 در کاشان است. «هزار اسم قلم خورده»، «روسری باد را تکان می‌داد»، «منم که می‌گذری» و «آن روزها گفتم» تعدادی از مجموعه شعرهای او هستند. آخرین مجموعه شعر او «قرار نشد» که امسال چاپ شد طی یک هفته به چاپ دوم رسید.

دیدگاه‌ها