از کتاب «چمدان معطل» / انتشارات فصل پنجم
دامیست که باید بکشاند به گناهم
سيبی که تو انداخته باشی سرِ راهم
«ما از تو بهغیر از تو نداریم تمنا»
من لال شوم از تو بهغیر از تو بخواهم
با عقل چه خوبی که نکردم سرِ یک عشق
از چاله درآوردم و انداخت به چاهم
یک عمر تو رفتی و من از راه رسیدم
خورشید سفر کرد و نفهمید که ماهم
ای ابر نکن! برکهی دلمُردهیی آن زیر
دل بسته به پیدا شدن گاهبهگاهم
مهدی فرجی
دیدگاهها
سلام روز و روزگار برشما خوش
پاسخ دهید
فوق العاده بود استاد..
پاسخ دهید
تا خرمنت نسوزد،
تشویش ما ندانی...
پاسخ دهید
عالی حرف نداش
پاسخ دهید
Perfect..
پاسخ دهید
Salam va arze adab...binahayat ziba bud in sher....daruni azad va raha az cheshidane tame eshgh mifahme in kalamat ro kenare ham.....payande bashid
پاسخ دهید
دامیست که باید بکشاااند به گناهمم واااااییییی جای هیچحرفی باقی نمیزازید استاد
پاسخ دهید
عالی عالی ممنون
پاسخ دهید
خیلی خوب بود.
پاسخ دهید
خیلی خوب بود.
پاسخ دهید
سلام بنده هم تازه با شما آشنا شدم.غزلهای زیبایی دیدم که از عمق دل بود.و یک تفاهم در عشق به استاد شفیعی کدکنی؛کنکورم را که بدهم (برکه ای می شوم برای ماه ها)
پاسخ دهید
احسنت بزرگوار
پاسخ دهید
سلام.طرب انگیز و دلنشین بود..
پاسخ دهید
سلام
امروز خیلی اتفاقی با اشعارتون آشنا شدم،تبریک میگم.واقعا عالی ان
بدجور دل آدمو غلغلک میدن
پاسخ دهید
به به ه ه ه
دل بسته به پیدا شدن گاهبهگاهم....
عالی عالی عالـــــــــــــی
پاسخ دهید
بسیاااار عااالی
موفق باشید
پاسخ دهید
عالی
پاسخ دهید
خیلی قشنگ خیلی خیلی
پاسخ دهید