من آمده ام فاتح دنیای تو باشم
۲ سال پیش

من آمده ام فاتح دنیای تو باشم

«من آمده‌ام فاتح دنیای تو باشم»
 
میخانه بی‌خواب / انتشارات فصل پنجم

من آمده‌ام فاتح دنیای تو باشم
تا گام نخستین به بلندای تو باشم


تو قله‌ی برفی و نفس‌گیر تر از مرگ 
می‌خواهم‌از این دامنه هم‌پای تو باشم


با من؛ که تو آغوش اگر واکنی امروز 
مصلوب شوم بر تو؛ مسیحای تو باشم

با شاعر در بند جنون تو گرفتار
می‌سوزم و می‌سازم اگر جای تو باشم

خورشیدَمی و عادت هر روزه‌ام این است؛
یک پنجره مبهوت تماشای تو باشم

 

 

مهدی فرجی

دیدگاه ها


همه چیز عالی . شعر که همیشه عالی و سایت هم عالیست

پاسخ دهید

با شاعر در بند جنون....نه نمی ارزد

عیسی بشود غرق به خون....نه نمی ارزد

تو آمدی اما چقدر دیر رسیدی

این قصه پر از چند و چون....نه نمی ارزد

پاسخ دهید

من امده ام فاتح دنیای تو باشم

عالی بود

پاسخ دهید

شاعر شده ایی که مبتلایم بکنی ؟
با دلبری و شعر دچارم بکنی؟
ای مسیحای من و ای دم تو شعر پزان!!
شاعر شده ام که باز فتحم بکنی !

پاسخ دهید

شاعر شده ایی مبتلایم بکنی ؟
با گامهای بلند شعرت دچارم بکنی؟
مسیحا هستی و دمت شاعر می کندم !
ساز می نوازم به تک تک گام هایت می نازم !

پاسخ دهید