ایجاز نگفتن
۳ سال پیش
من می‌روم امّا تو تقلّا کن و نگذار!
 
از کتاب «حوت» | انتشارات فصل پنجم

افتاده و کوچک شده، برخاسته هربار

این سایه، که دنبال تو راهی‌ست به دیوار

آن دلخوری و دلخوشی ماست که زیباست

من از غمِ انکار و تو با لذتِ دیدار

تا هست، به اندازهٔ روزی که مباداست

از خنده‌ام این شوقِ نپاینده نگه‌دار

صدبار از ایجاز نگفتن نشنیدی

من می‌روم امّا تو تقلّا کن و نگذار!

می‌خواهمت اندازه‌ی ناباوری‌ات، کاش

ما هر دو نگوییم چه اندازه، چه مقدار

تحلیل تو تعریف من از عشق، همین است

این اندکی اندک و بسیاریِ بسیار

هر شعر که خواندی و به یاد منت انداخت

من گفته‌ام ای خاطره‌ٔ گمشده! ای یار!

دل بود؛ شبی آب شد از چشم من افتاد

افتاد، ولی خم نشدم! خم شو و بردار

 #مهدی_فرجی

دیدگاه‌ها