بی من
اسیر یک قفس خانگی ست پروازت
دروغ گفته ای از عشق و جای دلبازت
نشانِ رد شدن از میله میله ی قفس است
اگر بریده بریده ست بی من آوازت...
روزی آخر تو مرا شیخِ اجل میخوانی
روزی آخر تو مرا شیخِ اجل میخوانی
روز میلاد مرا روز غزل میخوانی
شب به شب، بیت به بیتِ غزلیّاتم را
درِ گوشِ پسرت جای مَثَل میخوانی
كفشهايم كجاست؟ میخواهم بیخبر راهی سفر بشوم
كفشهايم كجاست؟ میخواهم بیخبر راهی سفر بشوم
مدتی بیبهار طی بكنم دو سه پاييز دربدر بشوم...
سیمین مظلوم، مثل غزل
مراسم بزرگداشت و تشییع پیکر سیمین بهبهانی امروز در حیاط تالار وحدت برگزار شد.
جدا از هرآنچه میشود گفت و شنید این موضوع که یک غزلسرای بزرگ...
آن روزها و این روزها
خوش است با همه، از هر زبان، روايت عشق
ولى روايت آن چشم مهربان خوش تر
شهريور که تمام شود حسين منزوى شصت و هشت ساله مى شود، دريغ که مرگ، او را عزيز کرد! و مرگ همه را عزيز مى کند.
غم دِی رفته و غم های بهار آمده است
غم دِی رفته و غم¬های بهار آمده است
اژدها رفته و با هیبت مار آمده اس
سوز دلی دارم که می گیرد قرارت را
سوز دلی دارم که می گیرد قرارت را
شاید به این پاییز بسپاری بهارت را
بوی تو در پیراهنم جا مانده می ترسم
یک هرزه باد از من بگیرد یادگارت را
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟
پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟
بگو کجایی و نوک می زنی به دانه ی کی
چیزی نگو، دزدانه و شیرین تماشا کن
چیزی نگو، دزدانه و شیرین تماشا کن
بنشین و مثلِ دختری سنگین تماشا کن
یک کاروانِ خیسِ ابریشم همین حالا
از زیر چشمَم رفت سمت چین، تماشا کن!
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
چشمِ بد دور! غزلخوان شده باشی جایی
بله! یک روز تو هم حال مرا میفهمی
چونکه در آینه حیران شده باشی جایی