قهوه خانه (1)
این مست های بی سر وپا را جواب کن
امشب شب من است ،مرا انتخاب کن
مهمان من تمامی اینها و...پای من
قلیان وچای مشتریان را حساب کن
عروسک بازیگر
تن دادهام که رقص سرانگشتهای تو
بندم کند، عروسکِ بازیگرم کنی
تکرار کردم آنچه تو میخواستی و آه
غافل شدم ازینکه کسِ دیگرم کنی...
آواره
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن!
ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟
افسانه
آورد سرنوشت، به اين داستان تو را
آنروز خيره بود زمين و زمان تو را
گفتند اتفاق ميافتي ولي هنوز
نشنيده بودم از دهن اين و آن تو را
به بوسهیی عطشم را بکش
ﺑﻪ ﭘﯿﭻ ﻭ ﺗﺎﺏِ ﺗﻨﺖ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺳﻔﺮ ﻧﮑﻨﻢ
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮ ﺁﻣﺪﮔﯽﻫﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﮔﺮ ﻧﮑﻨﻢ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﯿﺮﻫﻦِ ﺗﻨﮓ، ﻭﻋﺪﻩﯼ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﮓ ﺗﻮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﺍﻡ ﺧﻄﺮ ﻧﮑﻨﻢ؟...
بین رسیدن و نرسیدن ...
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی
یک آسمان پرندگیام دادی و مرا
در تنگنای «از تو پریدن» گذاشتی
گلوی گازها را باز بگذار
یک شب بیاور شمع و روشن کن اتاقم را
شب های بی انگیزه ی بی اتّفاقم را
یک شب بیا با هر چه گرما در بغل داری
از یک جنون آتش مهیا کن اجاقم را
من برکه ای حقیر شدم، رود نیستم
من برکه ای حقیر شدم، رود نیستم
امروز آن که باب دلت بود نیستم
حیف از طلا که خرج مطلّای من کنی
دیگر در این معامله پر سود نیستم
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم...
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم
مجله یغما
امروز لای وسایل قدیمی پیدایش کردم.
این مجلّه یغماست.
در این مجله از علامه همایی و استاد شفیعی کدکنی و اخوان بگیر تا دکتر معین مطلب مینوشتند...