روزی آخر تو مرا شیخِ اجل میخوانی
۷ مرداد ۱۳۹۳
۱۰۲۶۹ بازدید
۲۳ دیدگاه
روزی آخر تو مرا شیخِ اجل میخوانی
روز میلاد مرا روز غزل میخوانی
شب به شب، بیت به بیتِ غزلیّاتم را
درِ گوشِ پسرت جای مَثَل میخوانی
اگر اخبار نخواندی خبرِ مرگم را
شبی از پچ پچه ی اهل محل میخوانی
باد، آموخته هر روز نوازش بکند
شاعری را که تو هرشب به جدَل میخوانی
جادویی هست در این شعر که لذت نبری
بعد از این غیرِ من از هرکه غزل میخوانی
دسته بندی ها
اشعار

سمیرا
۶ سال پیش
روح الله دارا
۶ سال پیش
ریحانه احمدمیری
۶ سال پیش
تبسم
۶ سال پیش
صدیقه کشتکار
۶ سال پیش
مژگان
۶ سال پیش
مژگان اسدپور
۶ سال پیش
علي اسدي
۶ سال پیش
مهدی
۶ سال پیش
معصومه
۶ سال پیش
فرنوش
۶ سال پیش
ثاقب
۶ سال پیش
سحر
۶ سال پیش
محمد
۶ سال پیش
علي اكبر امامي
۶ سال پیش
ایلیا
۵ سال پیش
محمدرضا میرزایی-
۵ سال پیش
لی لی
۵ سال پیش
soheila
۵ سال پیش
متذکر
۵ سال پیش
فرج اله
۴ سال پیش
صاث
۴ سال پیش
آسیه
۲ سال پیش