گلوی گازها را باز بگذار
۷ تیر ۱۳۹۳
۵۸۷۴ بازدید
۶ دیدگاه
یک شب بیاور شمع و روشن کن اتاقم را
شب های بی انگیزه ی بی اتّفاقم را
یک شب بیا با هر چه گرما در بغل داری
از یک جنون آتش مهیا کن اجاقم را
تو بادی و من برگ؛سرگردانی خوبی ست
اما اگر جدی بگیری اشتیاقم را
اصلا بیا با اتّفاقی تازه روشن کن
شب های بعد از رفتنت بی اتّفاقم را
اصلا گلوی گازها را باز بگذار و
با آتش سیگار روشن کن اتاقم را...
دسته بندی ها
اشعار

سیدعلیرضارئیسی
۶ سال پیش
arash
۶ سال پیش
مریم
۶ سال پیش
امیر
۵ سال پیش
neda rajabi
۵ سال پیش
تکاور
۵ سال پیش