نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
۲۶ بهمن ۱۳۸۷
۲۴۰۲۶ بازدید
۱۹ دیدگاه
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی¬بینم تو را ابری¬ست در چشم تَرم یعنی
سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می¬گردد جهان دورِ سرم یعنی
تو را از من جدا کردند و پشت میله¬ها ماندم
تمام هستی¬ام نابود شد، بال و پرم یعنی
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟
اگر ده سال بر می¬گشتم از امروز می¬دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی
تنِ تو موطِن من بوده پس در سینه پنهان کن
پس از من آنچه می¬ماند به جا؛ خاکسترم یعنی
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این¬ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
دسته بندی ها
اشعار

رضا سهرابی
۶ سال پیش
zahra
۵ سال پیش
مینا
۵ سال پیش
آرمیتا نوروزی
۵ سال پیش
مدرس
۵ سال پیش
مهسا
۵ سال پیش
Elnaz
۴ سال پیش
نازنین
۴ سال پیش
فاطمة
۴ سال پیش
حاتم خواجویی
۴ سال پیش
حاتم خواجویی
۴ سال پیش
معصومه
۴ سال پیش
احسان
۴ سال پیش
شهاب
۳ سال پیش
مهدی فیروزجاه
۳ سال پیش
علی محمدزاده
۳ سال پیش
عادله حسینی
۲ سال پیش
امیرخان
۱ سال پیش